داستان عشقی مطا لب خواندنی جالب
بهترین بهترینا

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


سلام من دوباره امدم راستش چندروز قبل با دوستم بیرون بودم میچر خیدم صفا سیستی که دوستم گفت کلاس زبان دارم باید برم تو هم باهم بیا بنشین سر کلاس که اخر زنگ باهم بریم خونه من قبول کردم رفتیم نشستم و خودمو تازه ثبت نام گفتم هستم به استاد چند لحضه ای سخنرانی کرد و بعد گفت میخوام امتحان بگیرم از5نمره من شکه شدم به دوستم نگاه کردم گفتم قرار امتحان نبود مگرنه نمیامدم بلند شدم اجازه گرفتم گفتم اقا بزارین برای جلسه بعد که یکی از پشت سرم بلند شد (یک پسره)گفت یعنی چی تکلیم ما که خوندیم زحمت کشیدیم چیمیشه من نشستم باخودم گفته نگاه گن عجب پسره خایمالیه صندلیا بافاصله گذاشتیم دوستم جلوم شد من بعد ورقه امتحانی داد گفت جوابدید من مونده بودم چی بنویسم بر گشتم ورقه دسته راستیمو نگاه کردم یک پسره بود تا متوجه شد دارم میبینم ور قشو بالا گرفت اونور کرد که من نبینم یک چند لحظی اینور اونورمو نگاه کردم سمت چپ من یک دختره بود بهش گفتم پیس پیس نگاه کرد گفتم ببخشید سوال یک متوجه منظورم نشد دوباره گفتم روشو اونور کرد من گفتم ولش بعد 10دقیقه ورقشو دادبه من ورقمو گرفت نوشت جور که کسی متوجه نشود بعد داد بهم با هم بلند شدیم ورقه دادیم منم تشکر کردم ازش که اون پسر فوزوله پرسید چچرا تشکر میکنی من بهش گفتم به تو چه !!گفت حتما تقلب من چیزی نگفتم بلخره وقت کلاس تمام شد بادوستم رفتیم فردا از ودستم خواهش کردم منو باخودش ببره اونم برام ناز میکرد بلخره قبول کرد رفتم سر کلاس به اون دختره همش نگاه میکردم که استاد گفت5دقیه استراحت کنید بعد دختر بلند شد از اون جا امد طرف من تعجب کردم جلو همه امد بهم گفت ببخشد من براتون داخل ورق تمامی معنی درس با قواعدش نوشتم من تشکر کردم خوشم اومد ازش نتونستم شمارمو بهش بدم بعدش رفتیم مسافتر ندیدمش این بود جرایان امید وارم خوشتون امده باشه نظر بدید


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ جمعه 13 مرداد 1391برچسب:داستان,دوست دختر,فوتبال,المپیک,زبان,چت,رابطه,, توسط ابی میر

به نام خدا

انگارچندسال پیش بودکه اولین دوست دختر پیداکردم همه چیزازسال سوم راهنمای شروع شد.اونم تلفنی دختربدبخت فکرمی کرد دوسش دارم خیلی سربه سرش می گذاشتم برام هرروزشارژ می گرفت من دوسش نداشتم فقط برای پول می خواستم من وپسرخالم یک گروه دخترباز بودیم بادخترادوست می شدیم پول می گرفتیم و حتی عکس وفیلم خانه خالی از می گرفتیم وبعدش تحدید می کردیم من نقش آدم بده داشتم وپسرخالم کمک دستم بود یادم تولد اولین دوست دخترم بود تایک هفته اس میداد خواهش می کرد جوابش بدم بعدازیک هفته خودش برام شارژ گرفت تا جوابشو دادم من به پسرخالم دختر بازی یادش دادم

ولی همون آقا بادوست دخترم (ناهید)دوست شد داشت یادم می رفت من از این خانم جز پول شازژ یک ملیون تومان گرفتم .این دوتا سعی کردن منو بزنن زمین...من ازخدابی خبر حرفای پسرخالم باورکردم شماره دختره دادم اینا چنان باهم دوست شده بودن که هر کاری می کردم ازهم جدا نمیشدن پدر دختره سرهنگ بودگفتم بابا ولشون کنم ولی از اونجا زورم میامد گفتم خداحافظ بزارم این دوخرعاشق باهم باشن گذاشتم من رفتم بایک دختر دیگه می خواستم به چاپمش جالب این بود دختره روز ۴۰پدرش دوست شد بامن (چشم پدره دور دیده ای دنیا)من از این فرست استفاده کردم که بعد از چند روز خبر شدم ای جان این پسرخالم داره با دوست دخترم(ناهید)ازدواج می کنه رفتم پیش پسر خاله گفتم نکن این کارو من این دختره بردم خانه خالی آدم درستی نیست من میدونم برگشت گفت:مشکلی نیست هرکسی دوران جوانی این کارو می کنهفیلم سوپر دختره نشون دادم قبل نکرد(خره)دیگه وانستادم شب عروسی شون شد رفتم پیش خاله گفتم جانه ما این دختره آدم درست نیست خودم براتون دختر خوب پیدامی کنم این همه دختر چرااین .به کف خاله نرف مثل این بود دختره جادوکرده مجبورشدم عروسی بهم بزنم که شبش کلی کوتک خوردم بعد که فیلم سکسی دختره به فامیل نشون دادم قبول کردن اما هنوز پسرخالم ودختر تو کف بودنکه زنگ زدم به دوستام گفتم گوشی دختره به دزدن ودختره نزارن نزدیک خانه پسرخالم بینشون وکار از گوشی دختره ساختم میانشان شکر آب کردم........... ادامشو بعد می نویسم برای امروز کافی بود 

اگر خودتو جای من بودین چه کارمی کردین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظر یادتون نره


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ 13 دی 1389برچسب:داستان از دوست دخترام,داستان ,داستان از دوست دخترا, حال گیری, , توسط ابی میر
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :