داستان عشقی مطا لب خواندنی جالب
بهترین بهترینا

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 43
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 81
بازدید ماه : 81
بازدید کل : 61474
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


سلام دوستان امیدوارم تاحالا از وبلاگم خوشتان آمده باشه خوب میخوام راجب دختری که خیلی دوستش داشتم بگم اما هنوز داستان من اون تمام نشده یعنی من نمیزارم تمام بشه چون دوسش دارم یاشایدم بهش عادت کردمخوب بگذریم اینم یکی از قربانیان من بود

زمانی باهاش دوست شدم که یک هفته به۴۰پدرش منده بود بیجاره پدرش خدا بیا...... بعدش باهم شدیم عاشقمم شد سعی میکرد خودشو توی دلم جاکنه

اما من هدفم یک چیزه دیگه بودفقط پول بود که منو به خودش کشونداما بعدها فهمیدم بهش تجاوز شده خیلی سختی کشیده تعداد خانوادشون۷نفر بود و اون مجبور بود از صبح تا ۱۱شب کارمی کردومن بازم هدفم پول بود خیلی ازش پول گرفتم به خاطرمن ازخانوادش زد اما من قدرش ندونستم  فقط راه نجات از فلاکت ازدواج میدونست اما من خیلی دروغ گفتم بهش اما یک روز مچم گرفت خیلی شبای خوبی داشتیم اما بااون دروغ ها دیگه دلش شکست اما خودمونیم خدای باهاش حال کردم یک چیز مهم یادگرفتم این بود(دخترا زود وابسته میشن و دیردل میکنن)بعدش هیچ دختر از روی مستی شرمنده دوستان اینجوری میگم ازدواج نمی کنن بلکه دلشون می خواد پشتیبان داشته باشن  بعدش امد به تک تک استادام رشوه داد تاقبول بشم(پول)به خاطرمن ازدرسش زد من  احساس بدی داشتم برای همین مجبورش کردم درس بخونه بهم پیشنهاد داد بیام خواستگاریش که ابنجا بود زدم کناردرحالی انقدر بهم اطمینا داشت من بهش خیانت کردم رفتم یواشکی بادوستش رفیق شدم اما بعد چند روز رفت مشهد دیگه خبر نشدم ازش فکر کنم فهمیدبادوستش بودم وحال که رفته احساس میکنم منم دوسش داشتم باپول خودش برای خودش کادو می خریدم طرف خر گیر اورده بودم وحالا دلم براش تنگ شده بهش زنگ یا اس میدم جواب نمیده فقط میدونم مثل اون دیگه نیست برام پشیمون شدم انقدربلا سرش اوردم گریش در اوردم اما بازم برام صفا داشت .دوستان شما اگه همچین کسی داشتید یا بجای من بودید چه میکردین؟

 

سپهر 


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:دوست دخترم"انتقام"دوست"آهنگ"بازی"قدرت"نامردی"باحال"پول"عشق", توسط ابی میر

 

شب ? خوابـگاه دخــتـران ? سکـانس اول:

(دختر ?شبنم? نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش ? لاله ? می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)
شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟

لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)

شبنم: (او را در آغوش می کشـد) عزیزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟



لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

شبنم: عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد!دخـتری به نـام ?
فرشته? با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)
شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!

فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.


و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری ?نــازی? از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود ...



شـب ? خوابــگاه پســران ? سکــانـس دوم:

(در اتـاقی دو
پسر به نـام های ?مهـدی? و ?آرمــان? دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، واحدی شـان، ?میـثــاق? در حالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)

میثـــاق: مهـدی... شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.

مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.

میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.

مهـدی: آره... منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون
دختر نداریـد؟!

میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!

آرمان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. دختــرای کلاس مـا که مثـل دختـرای شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری...
مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون... اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!

(در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام ?رضـا? با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)

میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!

رضــا:
پرسپولیس همین الان دومیشم زد !!

مهـدی:اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه ....... ابکشه!!!

و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند ...



ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 بهمن 1389برچسب:, توسط ابی میر

سال 1230 :

 مرد:دختره خير نديده من تا نكشمت راحت نميشم....


زن:آقا حالا يه غلطی كرد شما ببخشيد ! نا محرم كه خونمون نبود.حالا اين بنده خدا يه بار بلند خنديده...!!!


مرد: بلند خنديده؟ اين اگه الان جلوشو نگيرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. نخير نمی شه بايد بکشمش...


بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه.


 

سال 1280:


مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. يه بار که مُردی ديگه جرات نمی کنی از اين حرفا بزنی. تو غلط می کنی. تقصير من بود که گذاشتم اين ضعيفه بهت قرآن خوندن ياد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟


زن: آقا ، آروم باشين. يه وقت قلبتون خدای نکرده می گيره ها! شکر خورد. ديگه از اين مارک شکر نمی خوره. قول ميده...


مرد:(با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من بايد بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بيای خودتو تسليم کنی بدونه درد می کشمت...


-- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شيطون پياده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه.


 

سال1330:

مرد: چی؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زير ننگ بکنی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شيکمتو سورفه (سفره) می کونم...

زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنين. خدا نکرده يه وخ (وقت) سکته می کنين آ...


مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اينو امشب نکوشم (نکشم) ديگه فردا نمی تونم جلوی اين فسادو بیگيرم. يه دانشسرايی نشونت بدم که خودت کيف کنی...


-- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شيطون پياده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه.

 
 

سال1380:


مرد: کجا؟ می خوای با تکپوش (از اين مانتو خيلی آستين کوتاها که نيم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشيشون مث جليقه نجات پستی بلندی پيدا می کنن) و شلوارک (از اين شلوار خيلی برموداها) بری بيرون؟ می کشمت. من... تو رو... می کشم...


زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان ديگه همه همينطورين (شما بخونيد اکثرا) .


مرد: من... اينطوری نيستم. دختر لااقل يه کم اون شلوارو پائين تر بکش که تا زانوتو بپوشونه . نه... نه... نمی خواد. بدتر شد . همون بالا ببنديش بهتره...

در این دوره هیچ کس گناهکار نیست

 
 

سال1401:


زن: دخترم. حالا بابات يه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن .
اعصابت خورد بشه روی اعصاب عروسکت هم اثر منفی می گذاره آ . ممکنه حتی لاک ناخنت هم بپره. آروم باش عزيزم. رنگ موهات يه وقت کدر می شه آ مامی. باباتم قول می ده ديگه از اين حرفا نزنه... ببین خودش هم پشیمونه ( مامی اینجا داره اشاره به ددی اشاره می کنه که زود بگو غلط کردم تا عروسکش از خواب نپریده )

-- بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شيطون پياده می شه و بابای گناهکارشو می بخشه !!


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ 28 آذر 1389برچسب:دخترها, توسط ابی میر
آيا تابه حال به اين فکر کرده ايد که در ذهن خانم ها چه مي گذرد؟ آيا مي دانستيد که گاهي اوقات منظور خانم ها آن چيزي نيست که بر زبان مي آورند؟ آنها ممکن است چيزي به زبان بياورند و منظورشان دقيقاً برعکس آن باشد. اما خانم ها واقعاً چه مي خواهند؟ در اين مقاله رازهايي را برايتان فاش مي کنيم که خانم ها اصلاً دوست ندارند شما آنها را بدانيد!




بلوندها هميشه هم خنگ نيستند. اگر فکر مي کرديد که همه بلوندها خنگ هستند بايد بگويم که کاملاً در اشتباهيد. رنگ مو ارتباطي با هوش ندارد. آنها فقط خودشان را خنگ جلوه مي دهند که جذاب تر و بانمک تر به نظر برسند و شما پول بيشتري خرجشان کنيد. و اگر شما اين کار را بکنيد آنوقت بايد بگوييم که خنگ شما هستيد نه آنها!



خانم ها به حد مرگ حسودند. شايد انکار کنند اما واقعيت اين است که شديداً حسادت مي کنند اگر طرفشان با يک زن ناشناس يا حتي يک دوست حرف بزند. شايد طور ديگري خود را نشان دهد اما مطمئن باشيد که شعله هاي حسادت درونش زبانه مي کشد.



من چاقم؟ مطمئنم که اين جمله تابه حال چندين و چند بار به گوشتان خورده است اما اجازه بدهيد خيلي راحت قبول کنيم. خانم ها هرچقدر هم که لاغر باشند به هيچ وجه خودشان را لاغر نمي دانند. تقريباً همه خانم ها عادت دارند که هر لباسي که مي پوشند قبلش بپرسند که چاق نشانشان مي دهد يا نه.



هميشه درمورد خريدهايشان دروغ مي گويند. ممکن است براي خريد موادغذايي بيرون رفته باشند اما مطمئناً براي خودشان هم يک چيزي مي خرند. بعد سعي مي کنند يا آنرا پنهان کنند يا درمورد قيمت آن دروغ بگويند

ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ 17 آذر 1389برچسب:رازها "رازهایی که خانما دوست ندارند, توسط ابی میر
 

آنچه که اغلب آقایان به دنبالش هستند، یک سری علائم و نشانه هایی اسـت که بوسیله آنها متوجه علاقمندی حقیقی طرف مقابلشان شوند...شـنیدن جواب رد از طـرف یـک زن بـرای مـردان اصـلا" مسئله خوشایندی نمی باشد. هیچ چیـز بـه انـدازه اینکه زن رویاهایتان تقاضای

ازدواج شمـا را نـپـذیـرد، برای اتـان گـران تـمـام نـمی شود. پـیـش خـود تـصـور میکردید که او به شما علاقه مند است ولی احتمالا" برداشتتان از علائم علاقمندی او اشتباه بوده است.
از نقطه نظر مردان، زنان هنگام ابراز علایق رومانتیک خود بصورتی زیرکانه و پیچیده عمل میکنند(مگراینکه طرف مقابلشان خوش تیپ و پول دار باشد آنجوری که خودشان اظهار می کنند) و اکثر آنها جوابهای ضـد و نقیضی میـدهـند چون خودشان مطمئن نیستند که چـه چیزی در سرشان میگذرد.
بنابراین آنچه که اغلب آقایان به دنبالش هستند، یک سری علائم و نشانه هایی اسـت که بوسیله آنها متوجه علاقمندی حقیقی طرف مقابلشان شوند.

در زیر برخـی از نـشـانه هـای کـه می تـواند نـشانه علاقمندی یک زن باشد را مشاهده میکنید:


علائم علاقه مندی اغلب زنان :


1- او همگام با شما است ناگهان متوجه میشوید که او همه جا حضور دارد. او "بطور اتفاقی" هر کجا شما هستید پیدایش می شود، یا در راه روی محل کارتان مرتب جلوی شما قدم میزند، یا "تصادفی" به شما برخورد میکند. آنچه که او انجام میدهد تلاش برای جلب توجه شما است، و بـرای این اسـت که خود را در موقعیتی قرار دهد تا شما "قدم اول" را بردارید. مسئله اینـجا اسـت کــه بـسـیـاری از مردان نسبت به این عمل زنان بی توجه هستند و به همین دلیـل بسیاری از فرصت ها را از دست میدهند. مردان مستقیم عمل می کنند، زنان غیر مستقیم. بنابرایـن اگر زنـی مکررا" شروع به قـرار گـرفـتـن سـر راه شـما نـمود، احتمال اینکه(صد در صد نیست) او اینکار را عمدا" انـجام میدهد زیاد است.

2- او حرکاتی بخصوص انجام می دهدیک جمله قدیمی می گوید:"جسم دروغ نمی گوید." طبیعت بشر را جوری برنامه ریزی نموده که هنـگام ابـراز عـلاقه بـی اخـتیـار شـروع بـه انـجام یـک سـری حرکات جسمانی مشخص میکند. این اعمال غیر شفاهـی از گـشاد شـدن چشم هنگام نظاره به چیزی جالب گرفته تا لبخند زدن و لمس کردن، متغیر است.
در اینجا برخی از علائم زبان جسمانی را مشاهده میکنید:
اشاره نمودن در جهت شما با پاها یا شانه ها
خم شدن به طرف شما هنگام صحبت
چشم برنداشتن از شما هنگام صحبت و گفتگو
تقلید از حرکات شما ( مثلا" اگر دست خود را روی میز بگذارید او هم همین کار را میکند.)

اگر برخی از این علائم را هنگام حضور طرف مقابل مشاهده نمودید، تقریبا" می توانید مطمئن شوید که او چراغ سبز شروع رابطه برای ازدواج را دارد به شما نشان میدهد.

3- او هیچگاه برای شما سرش شلوغ نیستاین اصلی ترین قانون بازی عشق است. شـمـا هـرگـز از یـک زن عـلاقـمـند چـنین جملاتی را نخواهید شنید: " الان واقـعـا سـرم شلوغه"، یا "بذار بینم وقت دارم"، یا "نمیدونم بتونم بیام یا نه"

4- او در مورد شما کنجکاو است زنی که به شما علاقمند است دوست دارد همه چیزتان را بداند. او درمورد خانواده،پیشینه،سلیقه غذایی، موسیقی، فیلم و مسائل گوناگون شما پرسش خواهد کرد. انگیزه اصلی او این اسـت کـه عـلایـق شما را بشناسد تا بتواند خود را دارای علایق مشــتـرک بــا شما نموده و پـیـوسـتـگـی بیشتری با شما ایجاد کند- اگر از قایق سواری خوشتان نمیآید، او نیز ناگهان از این کار متنفر می شود.

5- او وضعیت مالی شما را می سنجدزن علاقمند دوست دارد منابع و بنیه مالی همسر آینده خود را مورد سنجش قرار دهد. سؤالاتی مانند: "کجا زندگی میکنی؟"، "چه ماشینی داری؟" و "شغلت چیه؟" مـیتواند نشانه علاقمندی وی باشد. اگر پاسخ این سؤالات مطابق با "استانداردهای" او باشــد، علائم بعدی ظاهر خواهند شد وگرنه او در غباری از مه فرو خواهد رفت.
توجه :
البته پیشنهاد ما این است که اگر دیدید دختری خیلی چشم به مال و اموال شما دوخته، اصلا وقت خود را برای چنین دختری صرف نکنید زیرا او همسر خوبی برای شما نخواهد شد بلکه در موقع دارایی همدم پول شما خواهد بود و در موقع تنگدستی مته ای بر اعصاب شما.

6- او در مورد آینده صحبت می کند یک زن علاقمند همیشه دوست دارد در مورد نقشه های آینده و کارهایی که میتوانید با هم انجام دهید اشتیاق نشـان مـی دهد.

7- او بیقراری و بی تابی میکند,اگر او واقعا" علاقمند باشد، دور و بر شما دستپاچه و بیقرار خواهد بود، بخصوص هنگامیکه شما نتوانید متوجه علائم اشتیاق او شوید. البته ممکن است که ذاتا" یک شخص خجالتی نرمال باشد - اگر او فقط پیش شما بی قراری میکند، احتمالا در سرش فکر ازدواج دارد.

8- او نسبت به زنان دیگر، حسادت می ورزد ؛یک زن سعی می کـند از مـرد مـورد علاقه خود همانند یک عقاب مراقبت نموده و او را با چنگ و دندان حفظ کند.
نشانه های فوق ممکن است لزوما" دلیل بر علاقـمـندی یک زن نـبـاشد چـون بـرخـی از زنان کلا" با دیگران رفتاری توام با احترام و محبت دارند اما اگر تـعـداد زیـادی از ایـن عـلائم را در فـردی مشاهده نمودید میتوانید به خود امیدواری دهید و به دلتان صابون بزنید.


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ 16 آذر 1389برچسب: ازدواج"دختر"چه طور بفهمید دختری قصد ازدواج دارد, توسط ابی میر
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :