سلام دوستان امیدوارم تاحالا از وبلاگم خوشتان آمده باشه خوب میخوام راجب دختری که خیلی دوستش داشتم بگم اما هنوز داستان من اون تمام نشده
یعنی من نمیزارم تمام بشه
چون دوسش دارم
یاشایدم بهش عادت کردم
خوب بگذریم اینم یکی از قربانیان من بود
زمانی باهاش دوست شدم که یک هفته به۴۰پدرش منده بود بیجاره پدرش خدا بیا......
بعدش باهم شدیم عاشقمم شد
سعی میکرد خودشو توی دلم جاکنه
اما من هدفم یک چیزه دیگه بودفقط پول بود
که منو به خودش کشوند
اما بعدها فهمیدم بهش تجاوز شده
خیلی سختی کشیده
تعداد خانوادشون۷نفر بود و اون مجبور بود از صبح تا ۱۱شب کارمی کردومن بازم هدفم پول بود
خیلی ازش پول گرفتم
به خاطرمن ازخانوادش زد
اما من قدرش ندونستم فقط راه نجات از فلاکت ازدواج میدونست اما من خیلی دروغ گفتم بهش
اما یک روز مچم گرفت
خیلی شبای خوبی داشتیم
اما بااون دروغ ها دیگه دلش شکست
اما خودمونیم خدای باهاش حال کردم
یک چیز مهم یادگرفتم این بود
(دخترا زود وابسته میشن و دیردل میکنن)بعدش هیچ دختر از روی مستی شرمنده دوستان اینجوری میگم ازدواج نمی کنن
بلکه دلشون می خواد پشتیبان داشته باشن
بعدش امد به تک تک استادام رشوه داد تاقبول بشم(پول)
به خاطرمن ازدرسش زد
من احساس بدی داشتم
برای همین مجبورش کردم درس بخونه
بهم پیشنهاد داد بیام خواستگاریش که ابنجا بود
زدم کناردرحالی انقدر بهم اطمینا داشت من بهش خیانت کردم رفتم یواشکی بادوستش رفیق شدم
اما بعد چند روز رفت مشهد دیگه خبر نشدم ازش فکر کنم فهمیدبادوستش بودم وحال که رفته احساس میکنم منم دوسش داشتم
باپول خودش برای خودش کادو می خریدم طرف خر گیر اورده بودم
وحالا دلم براش تنگ شده بهش زنگ یا اس میدم جواب نمیده
فقط میدونم مثل اون دیگه نیست برام پشیمون شدم انقدربلا سرش اوردم گریش
در اوردم اما بازم برام صفا داشت .دوستان شما اگه همچین کسی داشتید یا بجای من بودید چه میکردین؟
سپهر
ادامه مطلب